سری جدید جوک و استاتوس های خنده دار اردیبهشت ۹۳
یه بار رفتم مغازه می خواستم ماست کم چرب بگیرم ، اشتباهی گفتم : آقا ببخشید ماست کم مصرف دارید ؟
.
.
.
.
.
تو نمایشگاه کتاب غرفه دار بودم ، دهنم کف می کرد انقدرررر حرف می زدم !
تو یه روز شلوغ اومدم زودی قامت ببندم نماز بخونم تا دوباره شلوغ و وحشتناک نشده برم سر کار ، به خودم اومدم دیدم دارم میگم ۴ جلد نماز ظهر می خوانم قربتاً الی الله !.
.
.
.
.
اعتراف می کنم که یک بار به یک مغازه خدمات کامپیوتری برای خرید نرم افزاری رفتم. مغازه ۲ در داشت . از در اول که داخل شدم، پرسیدم گفت نداریم . بعد از در دیگر که فکر می کردم مغازه دیگری باشد دوباره داخل شدم و پرسیدم ناگهان دیدم که همان مغازه است و مشتریان داخل مغازه کلی بهم خندیدن !
.
.
.
.
.
اعتراف می کنم اوایل دوران نامزدیم وقتی برای اولین بار با خانواده شوهرم به مجلس ختم یکی از نزدیکانشون رفته بودیم ، جلوی در ، خانواده متوفی رو که دیدم حول شدم در جواب احوال پرسی شون گفتم : خدا بیامورزدتون
.
.
.
.
.
یکی از همکلاسی های دوره دبستان رو دم در دانشگاه دیدم ، داشتیم گپ می زدیم که دو تا دختر که ازشون بدم می آمد از در دانشگاه اومدن بیرون . گفتم : اه باز این . . . آمد ! گفت : اون خواهرمه ! سریع گفتم : نه ! اون یکی ! گفت : اون هم زنمه !
از اونی که روز ازل شانس پخش می کرده متشکرم شخصاً !
.
.
.
.
.
داشتم در گوشی با نامزدم صحبت می کردم ، یهو داداشم صدام کرد، منم به نامزدم گفتم یه لحظه گوشی رو نگه دار !
چشم و هم چشمی جدید خانومها:
خانوم اولی: ما دیگه برای این مرحله ی یارانه ثبت نام نکردیم…
خانوم دومی: وا ! یعنی مرحله ی قبل میگرفتین ؟!
خانوم سومی: حالا این یارانه یارانه که میکنین اصن چی هست ؟
.
.
.
.
.
یکی از فامیلا فوت کرده بود!
سر مراسمِ خاکسپاری بودیم
که یکی دیگه از فامیلا همین جوری که داشت گریه میکرد
یهو گفت سابقه نداشت ابراهیم بمیره !!
.
.
.
.
.
به مامانم میگم اگه منو بدزدن چی کار میکنی ؟
میگه کاری نمیکنم چون مطمئنم برمیگردوننت
.
.
.
.
.
چن وخ پیش به پسر عموم گفتم واسم ایمیل بساز رمزشم واسم بفرست…
گفت باشه…
آدرس ایمیلمو فرستاد گفتم پس رمزش کو ؟؟
گفت واست ایمیل کردم
من قضاوت رو به کارشناسا واگذار میکنم !
.
.
.
.
.
اوج استفاده مامانم از گوشیش
اینه که زنگ بخوره صداشو نشنوه جواب نده !
.
.
.
.
.
امروز به شوخی به مادرم گفتم عَبروهامو بردارم تعجب می کنی ؟
میگه : تو دیگه حامله ام بشی من تعجب نمی کنم !
تصویر ذهنیش از من خیلی خرابه
.
.
.
.
.
طبق آخرین آمار آدم ها دو دسته اند:
دوستت دارم ها
و منم همینطورها . . .
.
.
بقیه در ادامه مطلب
.
.
.
با این وضعی که من میبینم
باید واسه انتخاب واحد ترم بعد برم آموزش بگم:
همــــون همیــــشـــگــی !!
.
.
.
.
.
نمیدونم این راهی که جلومه،
تهش سر منزل مقصوده یا کارگران مشغول کارند ؟
.
.
.
.
.
تنهایی یعنی:
بدونی که وقتی دستشویی هستی،
کسی منتظر بیرون اومدنت نیس
.
.
.
.
.
تو ایران نزدیکِ پنجاه تا بانک داریم …
هر پنجاه تاشون هم توی یه زمینه اولین بانک ایران هستن !
.
.
.
.
.
دیدین تو فیلما بچه توی خواب جیغ میکشه
همه میرن بغلش می کنن و از این حرفا ؟
خلاصه اومدم بگم اینا همش دروغه ،
من یه بار جیغ کشیدم مامانم همچین با لگد زد تو شکمم
که دیگه چند ساله جیغم نمیاد
.
.
.
.
.
بعضى آرایشگرا فقط به واسطه ى احترام به حق آزادى بیانه
که میزارن مدل مورد نظرت رو بهشون بگى
وگرنه در نهایت کار خودشونو میکنن
.
.
.
.
.
یادش بخیر…
یه معلم داشتیم تو کلاس میگفت شغل ما، شغل انبیاست
منم اومدم خود شیرینی کنم
گفتم انبیا که همشون چوپانی میکردن !
نه گذاشت، نه برداشت گفت منم دارم همین کارو میکنم دیگه گوسفند
“خدا حفظش کنه زیادی رک بود…”
.
.
.
.
.
چند وقت پیش مامانم داشت مرغ پاک میکرد
بهش میگم چرا انقد این مرغه چربی داره ؟
میگه مرغای ماده معمولا اینجورین !
دیوار واسمون نمونده بود دیگه
خدا این شادیارو از ما نگیره
.
.
.
.
.
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻦ ،
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻭﺍﻕ ﻭﺍﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﮕﯽ ﮐﻪ
ﺻﺪﺍﺵ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺎﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﻔﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﺳﮕﺶ !
خلاصه ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ و ﯾﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺁﻭﺭﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻩ
.
.
.
.
.
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴتم ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ،
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﺴﻪ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺗﺮﮐﯿﺪﯼ !
ﺍﺯ ﻫﯿﮑﻞ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯽ !
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭ
ﺑﺰﺍﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﭽﺮﻩ ، ﭼﯿﮑﺎﺭﺵ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺁخه ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ،
ﻣﻦ ﻧﺨﻮﺍﻡ ﺷﻤﺎ ﺍﺯﻡ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﯽ کیو ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ؟
.
.
.
.
.پسره از نیمرخ شبیه قالپاق پیکانه ،
استاتوس گذاشته : درگیرم نشو رسوا میشوم !
یکی نیست بگه آخه میخِ بیکارِ توی دیوار ،
تو برو خدارو شکر کن عامل جنگ جهانی سوم نشدی …
.
.
.
.
.
دیشب ساعت ۳شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : پسرم پسرم !
من : هوووم ؟؟
بابام : بابا بیداری ؟
من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم.
بابام : زهرمار مگه من باهات شوخی دارم ؟
من : پدر من خو ساعت ۳ بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟
بترس از روز رستاخیز ، بترس از آتش دوزخ !
بابام : بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم !
من : ای خدااااااااااا
حالا داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد…
من : بابا اون سربازه مازراتی نیست که اینجور میرونیش ؟!
بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگترت رو داشته باش ،
پاشو گمشو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول ؛
کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلا باهاش بازی نمیکنم !!!
.